وبلاگ خوب

صفحه خانگی پارسی یار درباره

هشت موضوع شگفت انگیز از زنذگی آلبرت انیشتن.

 

1-اوبا سر بزرگ متولد شد
وقتی انیشتن به دنیا آمد او خیلی چاق بود و سرش خیلی بزرگ تا آنجایی که مادر وی تصور می کرد، فرزندش ناقص است،اما او بعد از چند ماه سر و بدن او به اندازه های طبیعی بازگشت.

2-
حافظه اش به خوبی آنچه تصور می شود، نبود
مطمئنا انیشتن می توانسته کتابهای مملو از فرمول و قوانین را حفظ کند،اما برای به یاد آوری چیز های معمولی واقعا حافظه ضعیفی داشته است. او یکی از بدترین اشخاص در به یاد آوردن سالروز تولد عزیزان بود و عذر و بهانه اش برای این فراموشکاری، مختص دانستن آن [تولد ]برای بچه های کوچک بود.

3-او ازداستانهای علمی-تخیلی متنفر بود
انیشتن از داستانهای تخیلی بیزار بود. زیرا که احساس می کرد ،آنها باعث تغییر درک عامه مردم ازعلم می شوند و در عوض به آنها توهم باطلی از چیز هایی که حقیقتا نمی توانند اتفاق بیفتند میدهد.
به بیان او "من هرگزدر مورد آینده فکر نمی کنم،زیراکه آن به زودی می آید. به این دلیل او احساس می کرد کسانی که بطور مثال بشقاب پرنده ها را می بین`ند باید تجربه هایشان را برای خود نگه دارند.

4-او در آزمون ورودی دانشگاه اش رد شد
درسال 1895 در سن 17 سالگی،انیشتن که قطعا یکی از بزرگترین نوابغی است،که تا کنون متولد شده،در آزمون ورودی دانشگاه فدرال پلی تکنیک سوییس رد شد.
در واقع او بخش علوم وریاضیات را پشت سر گذاشت ولی در بخش های باقیمانده، مثل تاریخ و جغرافی رد شد.وقتی که بعدها از او در این رابطه سوال شد؛او گفت:آنها بی نهایت کسل کننده بودند، و او تمایلی برای پاسخ دادن به این سوالات را در خود آحساس نمی کرد.


5 -انیشتن
علاقه ای به پوشیدن جوراب نداشت
انیشتن در سنین جوانی یافته بود که شصت پا باعث ایجاد سوراخ در جوراب می شود.سپس تصمیم گرفت که دیگر جوراب به پا نکند و این عادت تا زمان مرگش ادامه داشت.
علاوه بر این او هرگز برای خوشایند و عدم خوشایند دیگران لباس نمی پوشید، او عقیده داشت یا مردم اورا می شناسند و یا نمی شناسند.پس این مورد قبول واقع شدن[آن هم از روی پوشش] چه اهمیتی میتواند داشته باشد؟


6-او فقط یکبار رانندگی کرد
انیشتن برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه، از راننده مورد اطمینان اش کمک می گرفت. راننده وی نه تنها ماشین اورا هدایت می کرد، بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان،شنوندگان حضور داشت.
انیشتن، سخنرانی مخصوص به خود را انجام می داد و بیشتر اوقات راننده اش، بطور دقیقی آنها را حفظ می کرد.
یک روز انیشتن در حالی که در راه دانشگاه بود، باصدای بلند در ماشین پرسید:چه کسی احساس خستگی می کند؟
راننده اش پیشنهاد داد که آنها جایشان را عوض کنند و او جای انیشتن سخنرانی کند،سپس انیشتن بعنوان راننده او را به خانه بازگرداند.
عدم شباهت آنها مسئله خاصی نبود.انیشتن تنها در یک دانشگاه استاد بود، و در دانشگاهی که وقتی برای سخنرانی داشت، کسی او را نمی شناخت و طبعا نمی توانست او را از راننده اصلی تمییز دهد.
او قبول کرد، اماکمی تردید در مورد اینکه اگر پس از سخنرانی سوالات سختی از راننده اش پرسیده شود، او چه پاسخی خواهد داد، در درونش داشت.
به هر حال سخنرانی به نحوی عالی انجام شد، ولی تصور انیشتن درست از آب در آمد.دانشجویان در پایان سخنرانی انیتشن جعلی شروع به مطرح کردن سوالات خود کردند.
در این حین راننده باهوش گفت "سوالات بقدری ساده هستند که حتی راننده من نیز می تواند به آنها پاسخ گوید"سپس انیشتن از میان حضار برخواست وبه راحتی به سوالات پاسخ داد،به حدی که باعث شگفتی حضار شد.

7-الهام گر او یک قطب نما بود
انیشتن در سنین نوجوانی یک قطب نمابه عنوان هدیه تولد از پدرش دریافت کرده بود.
وقتی که او طرز کار قطب نما را مشاهده می نمود، سعی می کرد طرز کار آن را درک کند. او بعد از انجام این کار بسیار شگفت زده شد.بنابر این تصمیم گرفت علت نیروهای مختلف در طبیعت را درک کند.


8-راز نهفته در نبوغ او
بعد از مرگ انیشتن در 1955 مغز او توسط توماس تولتز هاروی برای تحقیقات برداشته شد.
اما اینکار بصورت غیر قانونی انجام شد. بعدها پسر انیشتن به او اجازه تحقیقات در مورد هوش فوق العاده پدرش را داد.
هاروی تکه هایی از مغز انیشتن را برای دانشمندان مختلف در سراسر جهان فرستاد. از این مطالعات دریافت می شود که مغز انیشتن در مقایسه با میانگین متوسط انسانها،مقدار بسیار زیادی سلولهای گلیال که مسئول ساخت اطلاعات هستند داشته است.همچنین مغز انیشتن مقدار کمی چین خوردگی حقیقی موسوم به شیار سیلویوس داشته، که این مسئله امکان ارتباط آسان تر سلولهای عصبی را بایکدیگر فراهم می سازد.
علاوه بر اینها مغز او دارای تراکم و چگالی زیادی بوده است و همینطور قطعه آهیانه پایینی دارای توانایی همکاری بیشتر با بخش تجزیه و تحلیل ریاضیات است.


دانش آموزان ضعیف را دست کم نگیرید!

بسیاری از کسانی که امروزه از آن‌ها به بزرگی یاد می‌شود در دوران کودکی چندان با استعداد به نظر نمی‌رسیدند، اما به یک باره توانایی‌های خارق‌العاده خود را با تلاش و پشتکار و با راهنمایی‌های صحیح آشکار کردند و تحولات عظیم و اساسی در جهان علم و ادب و ... به وجود آوردند.
ادیسون (1931-1848) آمریکایی صاحب اختراعات متعدد و مهم
توماس ادیسون در شهر میلان اوهایو چشم به جهان گشود. در آغاز به خبرنگاری در روزنامه‌ها سرگرم شد. چندی بعد مستقلاً روزنامه‌ای را تأسیس کرد، اما نبوغ درخشان و همت والا و فعالیت کم نظیر ادیسون، او را به این قبیل کارها باقی نگذارد و به بررسی و تحقیق درباره تلگراف پرداخت و اصلاحات فراوانی در آن به عمل آورد. ضبط صوت، کینه توسکوپ (پدر سینما)، لاستیک مصنوعی و چراغ برق را اختراع کرد. همه موفقیت‌های این مخترع بزرگ و نامی فقط در پرتو کار و کوشش او بود، زیرا وی در تعریف نبوغ پرسیدند جواب داد؛ (که کار و کوشش نبوغ است)
ادیسون با اینکه قوه سامعه‌اش ضعیف بود، اما هیچگاه شکوه نمی‌کرد و اظهار می‌داشت که همین ناشنوایی آرامش خاطر برایم به وجود آورد. شمع وجود ادیسون در سال 1931 به خاموشی گرایید. درحالی که جهانی در نور و پرتو چراغ برق او غرق در روشنی است.
آری توماس ادیسون همان کودکی بود که او را (خنگ و ابله) می‌پنداشتند و با حمایت‌ها و توجه‌های مادرش فردی موفق و نامداری بزرگ از مخترعان معروف جهان شد.
کنجکاوی‌های دوران کودکی او کسی غیر از مادرش را تحت تأثیر قرار نداد. اولین معلمش او را دانش‌آموزی خنگ و کودن نامید، پدرش به این نتیجه رسیده بود که پسرش ابله است.
مدیر مدرسه به ادیسون گفته بود: «تو هرگز در هیچ کاری به جایی نخواهی رسید» فقط مادرش به او توجه داشت و به هوش و نبوغ او آگاهی داشت و از این رو به تعلیم و تربیتش همت گمارد.
ادیسون از نوجوانی اختراعات خود را شروع کرد. در مجموع بیش از 1000 اختراع به نام او ثبت شده است که برای بشریت بسیار ارزشمند و مفید هستند.
گردآوری: نرگس ترکمان بینش


کمک به کودک برای غلبه بر ترس

کمک به کودک برای غلبه بر ترس

ترس مسأله‌ای انکار ناپذیر است که در دوره‌ای از زندگی، کودک ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد. حتماً این جملات را از کودک خود شنیده‌اید که می‌گوید: من از تاریکی می‌ترسم، در اتاق من هیولاها وجود دارد یا من از رفتن به کودکستان ومهد کودک می‌ترسم.
ما سعی کرده‌ایم که در این مقاله راه‌های مقابله با ترس را ارائه کنیم تا هم برای کودک هم برای خانواده مؤثر باشد.
اما ابتدا باید بدانیم که چگونه کودک ما هیولاها داخل اتاقش می‌سازد. آیا هیولا واقعاً وجود دارد؟ همگی می‌دانیم که کودکان دارای تخیلات بسیار قوی و روشن هستند که همواره سعی می‌کنند مسائل و پدیده‌های اطراف را به کمک ذهن خلاق خود تحلیل کرده و حتی برای آن داستان سرایی کنند.
هنگامی که کودک سایه‌ای در اتاق که ناشی از برخورد نور با عروسک، چراغ خواب و هر چیز دیگر است را می‌بیند سعی می‌کند با تخیلات آن را حلاجی کرده و برای آن سبب و علت خلق کند و چون چیزی درباره علت ایجاد آن سایه نمی‌داند یعنی که نور از اجسام کدر عبور نمی‌کند و باعث ایجاد سایه می‌شود، سعی می‌کند برای خود علتی ورای معقولات بسازد که چیزی جز اشباح و هیولا نخواهد بود.
پس تخیلات قوی و روشن کودکان به همراه مشکلاتی که در تفکیک خیال از واقعیت دارند، سبب شیوع ترس‌ها در اوایل دوران کودکی می‌شود. دیگر ترس‌های خاصی که کودکان دچار آن می‌شوند عبارتند از: ترس از حیوانات، از تاریکی به خودی خود می‌ترسند، از تنها ماندن می‌ترسند، اضطراب درباره رفتن به کودکستان و مهد کودک، مخالفت و مقاومت در رفتن به استخرهای شنا و ... برخی ترس‌ها تثبیت شده، معقول و سازشی هستند. داشتن این اضطراب و ترس‌ها به نفع کودکان است و همچنین والدین عمداً مشوق این ترس‌ها هستند و این ترس‌ها عبارتنداز: ترس از اقدام به رفتن در خیابان شلوغ و یا رفتن به همراه افراد غریبه و ...
در این مقاله ما به ترس‌های سازشی نمی‌پردازیم، بلکه به راه‌حل‌هایی برای از بین بردن ترس‌های غیرسازشی و غیرمنطقی می‌پردازیم. ترس از هیولا واقع بینانه و منطقی نیست و همین باعث می‌شود که کودک از خوابیدن در موقع مقرر سرباز زند، کم خواب شود و در طول روز تحریک پذیر و حساس باشد.
خوشبختانه، بیشتر ترس‌های اوایل دوران کودکی بیش از چند ماه تداوم نمی‌یابند و در همان دوره محدود از بین می‌روند. بهترین روش غلبه بر این ترس‌های دوران کودکی که کوتاه مدت هستند، درک کودک و صبر و شکیبایی نسبت به رفتار او، شناخت احساسات کودک و نیز هم صحبت شدن و تشویق کودک برای صحبت کردن در مورد ترس‌هایش، دادن اطمینان به او و ایجاد محیط امن و حس امنیت در او، دادن قوت قلب به کودک است و شما باید صبر داشته باشید تا این ترس‌ها به مرور زمان کاهش یابد.
والدین باید سعی کنند از ترساندن بی‌جای کودک پرهیز کنند. برخی والدین برای وادار کردن کودک به انجام کاری یا عدم انجام آن از ترساندن کودک توسط لفظ موجودات خیالی استفاده می‌کنند که خود به خود موجبات ترس‌های بعدی را فراهم می‌آورد. حال می‌پردازیم بر چند نمونه از فنون غلبه بر ترس‌های خاص:
1 –ترس از هیولاها، اشباح و تاریکی
ارائه داستان‌های ترسناک در کتاب‌ها و نمایش آن‌ها در تلویزیون را کاهش دهید، تا زمانی که کودک توانایی تفکیک و تمیز خیال از واقعیت را کسب کند. برای یافتن هیولا اتاق را کاملاً جستجو نمایید و به کودک نشان دهید که هیچ هیولایی در آنجا وجود ندارد. چراغ خواب را روشن بگذارید، در کنار تخت‌خواب کودک بنشینید تا زمانی که به خواب برود و اسباب بازی مورد علاقه کودک را برای دلگرمی و حمایت از او داخل اتاق بگذارید.
2 –کودکستان یا مهدکودک
روشن کنید که کودک از چه می‌ترسد. آیا کودک از جدایی از والدین می‌ترسد یا اینکه خود کودکستان را دوست ندارد؟ اگر کودک با بیداری و آماده شدن برای رفتن به کودکستان مقاومت و یا مخالفت می‌کند، اما به نظر می‌رسد که قبلاً در آنجا راضی و خوشحال بوده، این ترس احتمالاً ناشی از جدایی از والدین است. تحت این شرایط، درحالی که کودک را به آرامی به مستقل شدن تشویق می‌کنید، یک حس گرمی و توجه را برای کودک فراهم کنید. اگر کودک از حضور در کودکستان می‌ترسد، سعی کنید بفهمید که کودک از چه می‌ترسد؛ معلم، بچه‌ها و یا شاید از یک محیط پر سر و صدا و شلوغ.
در شروع کار با مشایعت و همراهی با کودک، حمایت زیادی از او به عمل آورید و سپس از مدت زمانی که درکنار کودک حضور دارید بکاهید.
3 –حیوانات
کودک را مجبور نکنید به سگ، گربه، یا دیگر حیواناتی که باعث ترس از او می‌شوند، نزدیک شود. به کودک اجازه دهید که با آهنگ و شتاب خودش پیش برود. به کودک نشان دهید که چگونه می‌تواند حیوان را نگه دارد و او را نوازش کند. به او نشان دهید مادامی که با حیوان به آرامی رفتار شود، حیوان واکنشی دوستانه نشان می‌دهد. اگر کودک از حیوان بزرگتر است بر آن تأکید کنید که «تو خیلی بزرگی، آن بچه گربه ممکنه از تو بترسه»
4 –استخرهای شنا
کودک را آهسته و به تدریج با آب مواجه کنید. با یک آب پاش شروع کنید و کم کم او را با یک استخر ویژه کودکان آشنا کنید. پس از آن به سمت قسمت کم عمق استخر بروید، کودک را نگه دارید و با او بازی کنید تا زمانی که بتواند مستقلانه در آب بایستد.
اگر ترس یک کودک بسیار شدید باشد و برای مدت طولانی تداوم داشته باشد، در فعالیت‌های روزمره او مداخله کند و نتوان آن را توسط هریک از روش‌های پیشنهاد شده در بالا کاهش داد، آن ترس به مرحله ترس مرضی رسیده است. گاهی اوقات ترس‌های مرضی با مشکلات خانوادگی ارتباط دارند و مشاوره خاص برای کاهش اینگونه ترس‌های مرضی لازم است. در دیگر اوقات، ترس‌های مرضی به سادگی در طول زمان و بدون درمان کاهش می‌یابند.
والدین باید بدانند ترس‌های دوران کودکی طبیعی هستند، هنگامی که اضطراب‌های یک دوره سنی کاهش می‌یابند، اضطراب‌های دیگری که با چالش‌های تحولی جدید و مختص زمان خودشان ارتباط دارند، اتفاق می‌افتند. ما خواهیم دید که هیولاهای فراوان دوران پیش از دبستان سرانجام جای خود را با چیزهایی عوض می‌کنند. آن‌ها با نگرانی‌های واقع بینانه‌تری درباره پذیرش از جانب همسالان، عملکرد مدرسه و به ویژه ترس ازحوادث جهان، همانند ترس از جنگ اتمی، جایگزین می‌شود.
برخی ترس‌ها مانند: ترس از تاریکی و تنهایی برای چندین سال ادامه می‌یابند و در بین فرهنگ‌های مختلف رایج است.
و در نتیجه باید توجه داشت که کودکان بزرگ‌تر و نوجوانان می‌توانند راه‌های مؤثرتری برای غلبه بر ترس‌ها را به راحتی رشد و گسترش دهند.
منبع استفاده شده در نمونه‌های فنون غلبه بر ترس‌های خاص:
استفاده از مقاله نوزاد، کودک و نوجوان
L(1993) Infants, children and adolescents. Allyn Bacon.Berk.
راضیه قمری شایسته


ازدواجهای اشتباه

ازدواج‌های اشتباه

در کتاب مردان مریخی، زنان ونوسی پیرامون عشق مرد به زن چنین آمده: «عشق یک مرد به زن همانند رویدادی است که در آن اولین مریخی توانست به وجود ونوسی‌ها پی‌ببرد. در آن حالت مرد مریخی در غار ذهن خویش فرو رفته بود و نمی توانست به علت افسردگی خویش پی ببرد. او با تلسکوپ خود مشغول جست و جوی آسمان بود، اما گویی او را صاعقه زده بود که در لحظه‌ای باشکوه، زندگی اش برای همیشه متحول شد. او از درون تلسکوپ خود تصویری را دیده بود که در نزد خویش آن را مظهر شکوه و زیبایی حیرت‌آوری توصیف می‌نمود.»
با خواندن این چند خط از کتاب پرفروش و جذاب «جان گری» چه موضوعی در ذهنتان تداعی می‌شود. آیا واقعاً ازدواج به همین آسانی امکان‌پذیر است؟ آیا می توان به همین آسانی عاشق شد و این عشق را مبنای زندگی آتی دانست؟
متأسفانه در جامعه امروزی هرچه روابط میان اعضای خانواده سست تر شود، فرزند دختر و پسر خانواده به دیگران گرایش بیشتری می یابند. اگر پدر و مادر در روابط با یکدیگر و نحوه برخوردهایشان نتوانند تغییری ایجاد کنند با خیال پردازی خود را در آینده می‌بینند که با همسر خود مشکلی نداشته و با دقت به این نکات مشکلات موجود در سر راه را برمی دارند.
آیا این شیوه صحیح انتخاب زندگی است؟ امروزه افزایش آمار طلاق در ایران به عنوان زنگ خطر برای مسؤولین مربوطه و مردم محسوب می شود. گاهی اوقات بعضی جوانان بدون داشتن آگاهی کامل از فرد مقابلشان تصمیم به ازدواج می گیرند، بدون اینکه حتی در مورد خلقیات همسرشان چیز بیشتری بدانند، اما باید دانست ریشه این ازدواج با عجله از کجا منشأ می‌گیرد.
1 –برخی افراد (به خصوص دختران) راه فرار آبرومندانه از خانه را ازدواج می دانند. جوانی که در منزل مدام سرکوفت می‌شنود یا به علت بالا رفتن سنش برای ازدواج با دیگران که متأهل هستند مقایسه می‌شود یا اگر دارای پدر و مادری معتاد است و ... به هر حال وضعیت منزل با روحیات او سازگار نیست و در این محیط همواره دچار افسردگی است، بهترین راه گریز را ازدواج می داند.
2 –معمولاً فردی که در خانواده‌های کم درآمد رشد می یابد در رویاهایش همسرش را فردی ثروتمند می‌بیند که با اسب سفید می‌آید و او را به بهترین جای دنیا می‌برد. چنین ازدواجی که تنها به خاطر پول و ثروت انجام گیرد دوام چندانی ندارد. فردی که تنها به خاطر مادیات با کسی ازدواج کند که با روحیات و خلقیات او سازگار نیست خیلی زود از چنین زندگی سیر می‌شود.
3 –ازدواج‌های اجباری: خوشبختانه با فرهنگ سازی و بالا رفتن سطح درک و فهم افراد ، پدر و مادر و ... به جای اجبار توانسته‌اند به عنوان یک مشاور دلسوز و رفیقی شفیق در کنار فرزندان خود قرار گیرند، ولی هنوز پدر و مادران معدودی هستند که نسبت به ازدواج فرزندشان نگرش یک جانبه دارند و نظر فرزندشان در مورد شخص مورد نظر مهم نیست.
4 –اگر شما هر روز صبح هنگامی که منتظر سرویس اداره‌تان هستید متوجه فردی شوید که او نیز مانند شما منتظر است، شاید در روزهای اول برایتان عادی باشد ولی اگر این دیدن‌ها تکرار شود عادت می‌کنید که هر روز او را در ایستگاه ببینید و به خاطر برداشت غلط، برخی افراد این عادت محض را عشق تلقی می کنند و یا مثلاً اگر در اداره همکاری دارید که بسیار دلسوز است و در کارهای عقب مانده‌تان شما را یاری می‌دهد این دلیل برآن نیست که می‌تواند همسر و شریک خوبی برای زندگی شما بوده و در مشکلات زندگی نیز همگام شما باشد.
5-ازدواج به دلیل شفقت و دلسوزی برای فرد: گاهی انگیزه فرد برای ازدواج، نجات دادن فرد مقابل از تنهایی، فشارهای زندگی، مشکل‌های اقتصادی، اجتماعی و دلایل دیگر است و یا برعکس فرد به دلیل موقعیت بالای اجتماعی که فرد مقابلش دارد با وی ازدواج می کند که در هر صورت اشتباه بوده و دیر یا زود منجر به جدایی می‌شود.
فاطمه صوفی‌دلگرم


ده شیوه علمی برای احساس شادمانی در زندگی

ده شیوه علمی برای احساس شادمانی در زندگی

داشتن احساس خوب در زندگی دارای دو بخش است : بخش یک آن یادگیری اندیشیدن به خود با اتکا به روش های سلامت بخش است. این یک مهارت آموختنی است، هیچ کس چه زن و چه مرد آن را به صورت فطری در خود ندارد. گاه باید مانند کودکان بکوشیم تا اعتماد به نفس و عزت نفس به دست آوریم. اگر این کار را نمی کنیم، باید به مثابه یک بزرگسال بکوشیم تا راه دستیابی به اعتماد به نفس و عزت نفس را بیابیم. بخش دومداشتن احساس خوب درباره زندگی، در گروه پاسخگویی به سئوالاتی از این دست است: آیا وقوع رخدادها یا پیشامدهایی را تسهیل می کنم؟ آیا خودم را موفق می دانم؟ آیا برای رسیدن به راههای اعتماد به نفس اندیشیده ام؟ و... در اینجا ده شیوه برای کسب احساس شادمانی در زندگی ارائه می دهیم. 1 – هرگز از پرسش کردن بازنمانید. هرگاه از انجام کاری دلزده و خسته شدید، از خودتان بپرسید: "به چه نحوی کاری که انجام می دهم به من در رسیدن به هدف نهایی ام یاری می کند؟" "چگونه می توانم کارم را بهتر، سریع تر، ساده تر، آسان تر و سرگرم کننده تر انجام دهم؟" 2- احساس ناامیدی را از خودتان دور کنید. درباره خودتان و دیگران کنجکاو باشید و به خود و دیگران علاقه نشان دهید، از چاپلوسی، خودشیفتگی، موذی گری و... بپرهیزید! هرگز فکر نکنید راهی را که پیش گرفته اید، آخرین راه است. پیوسته به دنبال گزینه های دیگر باشید. 3 –ضعف های خودتان را بپذیرید. هر کس ضعف هایی دارد. این واقعیتی است! به جای فروماندن در ضعف های خود و گرفتار شدن در دام یأس و ناامیدی، بکوشید بر ضعف هایتان غلبه کنید و با ضعف هایتان دوستی کنید تا دشمن روانتان نشود. 4 – یادگیری را هرگز فراموش نکنید. مغز، ماهیچه ای مانند سایر ماهیچه هاست. اگر مغزتان را با یادگیری و اندیشیدن ورز ندهید، ورزیده نمی شود. برای پرورش مغز باید آن را با فعال کردن از طریق یادگیری عملی کرد. 5 –از مطلق گرایی دوری کنید. ما در گستره ای از نسبیت ها زندگی می کنیم . تلاش کنید از هر چیزی به نسبتی که می توانید بهره بگیرید. هیچ کس در زندگی همیشه نمی تواند نمره بیست بگیرد ، ولی می تواند همیشه بیشترین تلاشش را انجام دهد و از نتیجه به دست آمده خرسند باشد ، خواه پیروز باشد ، خواه شکست خورده. 6 –با خودتان صادق و روراست باشید. صادق نبودن با خود آسیب رسان تر از احترام نگذاشتن به خود است. مواردی را که با خودتان روراست نبوده اید بنویسید و راه صادق بودن را با تفتیش خطاهای خود بیابید. 7 - گیاهی را که دوست دارید پرورش دهید. گلی را در باغچه یا گلدان بکارید و آن را به زندگی تان تشبیه کنید. همان طور که شاداب ماندن گل به رسیدگی و پرورش نیاز دارد، زندگی خودتان هم نیاز به مراقبت ، تقویت، پرورش و...دارد. 8 –در گذشته زندگی نکنید. اجازه بدهید غبار گذشته از شانه هایتان فرو ریزد و دانه های شفاف و نورانی آن ، راه فرا رویتان را روشن سازد. هر اندازه در تیرگی گذشته گام بردارید از روشنایی آینده دورتر خواهید شد . فروماندن در گذشته، فروماندن در سیاهی است. باید گذشته را به پرسش کشید و ناپاکی هایش را گرفت و زنگارهایش را زدود و از آن به مثابه عنصری برای پی ریختن آینده و شادمانه زیستن در حال بهره گرفت. 9 –در "حال" شنا کنید. وقتتان را بر سر آنچه نمی توانید کنترل کنید سپری نکنید. به مردم و اطرافیانتان عشق بورزید. مهرورزی یکی از راه های شادمانگی است! بر آنچه می توانید کنترل کنید، متمرکز شوید. شما می توانید بخوانید، لبخند بزنید، بخندید، به دیگران کمک کنید، به سپاسگزاری بپردازید، کار کنید و...پس این کار را انجام دهید! 10- همچون کوه استوار باشید. حقوق خودتان راباز شناسید و به حقوق اجتماعی آگاه شوید. برای رسیدن به حق خود پیوسته بکوشید . تلاش شما میزان دستیابی به حقوقتان را مشخص می کند.