وبلاگ خوب

صفحه خانگی پارسی یار درباره

در نومیدی بسی امید است

ثانیه ها، دقیقه ها، ساعت ها، روزها، هفته ها، ماهها و سالها از پس هم می گذرند و آدمی رشد می کند و محل رشد او خانواده و جامعه است و در این بین او با خلقیات و روحیات و آداب زندگی آشنا می شود ، روزی بد و روزی خوب، روزی تشویق و روزی تنبیه، یک روز شکست و زمین خوردن و روزی دیگر آغاز و پیروزی و روزی امیدوار بودن و متاسفانه روزی ناامید بودن تمام اینها شخصیت یک آدمی را برای مواجه با مشکلات زندگی آماده می سازد.

اما در این بین خانواده نقش مهمی را در تربیت فرزند ایفا می کند، چگونه مقابله با مشکلات و چگونه سرپای خود ایستادن، چگونه با افکار خود ناامیدی و یاس را کنار بزند و چگونه پنجره های امید و زندگی نو را روی خود باز کردن همه ی اینها را فرزند باید در خانواده فراگیرد تا به قولی سرد و گرم چشیده شود و با پس لرزه ای نشکند.


هستند اما نیستند...

همچنین پدر که کوه رنج ها را به دوش دارد کسی که با قدرتش عزت نفس را به فرزندانش آموزش می دهد کسی که سختی ها و مشکلات را فقط برای رفاه فرزندانش متحمل می شود تا مبادا از کوچکترین مسئله و یا کمبودی رنج ببرد و شاید پدر هم برای صبر و تحمل سختی ها خلق شده؛ نمی دانم چگونه آغاز کنم موضوع گزارشم را اما صحبت از کسانی است که هستند اما نیستند کسانی که اکنون تنها نفس می کشند و دور از روزهایی اند که آغوششان برای فرزندان و نوه هایشان همواره باز بود کسانی که اشک ها و سختی ها را در دوران جوانی برای آسایش فرزندان خود دوست داشتند آری هستند اما نیستند در میان فرزندان خود، راستی فکرش را که می کنم می بینم آنها حتی سفره هفت سین عید هم نداشته اند؛عید را چگونه سپری کردند؟سخت است در کنار خانواده نبودن آن هم پس از سال ها در کنار خانواده بودن.

دلشان شکسته است بسیار دل نازکند مبادا اگر آنها را دیدیم به سادگی از کنارشان گذر کنیم شاید با مواجه شدن این برخورد ما حتی گریه کنند و غصه دلشان بیشتر شود آنها نیازمند ترحم نیستند آنها محیط خانواده شان را می خواهند آنها نباید فراموش می شدند آنها برای فرزندان خود پیر شدند آنها روزی پدر و مادری بودند که به انتظار آمدن فرزند خود از مدرسه گوش به زنگ در داشتند...

گزارش را از آنجا شروع می کنم که تلفن همراهم زنگ خورد و نام امید زمانی مدیریت روابط عمومی سازمان مسکن و شهرسازی را بر روی صفحه دیدم که گفت:در روز چهارشنبه با جمعی از کارکنان سازمان،اصحاب رسانه و هنرمندان قصد داریم تا به خانه سالمندان برویم و من هم مشتاقانه دعوت او را پذیرفتم.

نم نم باران آغاز به بارش کرده بود که به خانه سالمندان واقع در خیابان 22 بهمن رسیدیم از پشت درب ورودی افراد سالمند را دیدم که بر روی صندلی های کنار حیاط نشسته بودند و باران را نظاره می کردند؛ تا با ما روبه رو شدند از جای خود بلند شدند و به سویمان آمدند و هنرمندانی چون امین حبیبی،حسین محمدی(بازیگر نقش چراغعلی) و اسطوره فوتبال خوزستان فرزاد آهک پور با دسته گل دلشان را به دست آوردند.

پس از آن به دیدن خوابگاه سالمندان رفتیم و با افرادی روبه رو شدیم که روی تخت دراز کشیده بودند و به سختی می توانستند بنشینند همچنین برخی از آنها توانایی نشستند را هم نداشتند؛ به آنها هم دسته گل و شیرینی داده شد و با لبخندی غمگین دست خود را به نشانه تشکر بلند می کردند.

در آن میان یکی از سالمندان به احترام ما روی تخت نشست و به زبان محلی بختیاری اشعاری را برای بازدیدکنندگان خواند او دستانش بسیار ضعیف بودند و به سختی بر دستان خود تکیه می کرد و سخن می گفت بیشتر با حسین محمدی خوش و بش کرد که بر حسب اتفاق از اشنایان قدیم و هم شهری او درآمد.

می خواستیم از قسمت مردان خارج شویم که یکی از سالمندان دیگر نزدیک آمد، او صدای خوبی داشت و به پیشنهاد پرسنل آنجا برایمان خواند،خود دست می زد و شادی می کرد حتی اندکی برایمان رقصید و با این کار شادی را در کنار ناراحتی برایمان بوجود آورد.

باغچه بزرگی در میان حیاط بود که آن را به دوقسمت تبدیل کرده بود و از میان باغچه با درختان، سایبانی درست شده بود و قسمت زنان و مردان را به هم وصل می کرد و می توان گفت حال و هوای خوبی برای نشاط سالمندان محسوب می شد.

در این خانه 36 سالمند مرد و 36 سالمند زن زندگی می کرد که با حساب پرسنل آنجا 80 نفر حضور داشت.

یکی از سالمندان مردُِ که 59 سال دارد به گفته خود از 16 سالگی خانواده اش را گم کرده همچنین به دلیل اینکه تا حدودی کند ذهن شده بود اصرار فراوانی بر این داشت تا گفته هایش را بنویسم به نوعی که با هر جمله می گفت بنویس بنویس... همچنین اصرر دیگر او بر این بود که از همه چیز عقبم.

در قسمت زنان سالمند رفتیم یکی از آنها که 70 سال داشت با وجود 2 فرزند پسر و 3 فرزند دختر آنجا زندگی می کرد و نمی دانست چه مدت است که آنجا زندگی می کند.

ماه سلطان نامش بود اشک هایش در چشمش حلقه زده بودند اما گریه نکرد و مدام به درک نشدنش از سوی فرزندان اشاره می کرد چرا که آنها اکنون ازدواج کرده اند و به احتمال همسرانشان تحمل او را برای خود سخت می دانند.

ما سلطان در سانحه تصادف همسرش را از دست می دهد و اینبار با جاری شدن اشک هایش آرزوی می کند که به خانه بازگردد چرا که خاطرات نوه هایش فرزندانش او را در محیط تنهایی آزار می داد.

این زن سالمند تا بحال به فرزندان خود نگفته که به خانه مرا بازگردانید چرا کعه می داند با مخالفت همسرانشان مواجه می شود و در پایان آرزو کرد که حالش بهبود یابد تا بتواند سر پای خود به مانند گذشته راه برود.

گوهر صمدی 85 ساله است که 1سال از آمدنش به خانه سالمندان می گذرد او را پسرش بنام هوشنگ به خانه سالمندان آورده و پسرش را سبب انتقال خود می داند و خود را به یک زندانی تشبیه می کند و می گوید: آرزوی دیدن دوباره خانواده ام را باید در دل پنهان کنم.

گوهر صمدی به مکانهای زیارتی علاقه فراوانی دارد که تا کنون به غیر از مکه مکرمه به اغلب مکانهای زیارتی سفر کرده و می گوید:من با توجه به سفرهای زیارتی که کردم دوست ندارم اینجا بمانم من می خواهم به خانه ام برگردم.

او ایام عید را بدگذرانده و تنها آرزویش این است که در خانه سالمندان نمانمد چرا که تنهایی را نمی تواند تحمل کند او می گوید:نه نفرین دارم نه دعا.

در پایان گفتگو با سالمندان، یکی دیگر از زنان که توانایی حرف زدن را به خوبی نداشت،بر اثر افتادن بر روی زمین قوزک پایش می شکند و اکنون تنها جایی که برایش امنیت محسوب می شود تختی است که روز و شب را روی آن سپری می کند او 2 فرزند پسر دارد که اکنون یکی در اهواز و دیگری در اندیمشک زندگی می کنند و می گوید:همسران پسرانم اجازه نمی دهند که از من نگهداری کنند.

او ابراز دلتنگی اش برای محیط خانواده است و دوست دارد مثل گذشته در جمع خانواده و در کنار آنها سال را تحویل کند و عیدی بگیرد و بدهد.


10 قانون کلی برای عادت دادن بچه ها به رفتار خوب


 

خانواده- همشهری امارات:
پیروی از ده قانون ساده به شما امکان می دهد رفتارهای خوب را در کودک خود تقویت کنید و این رفتار را در آنها به صورت عادت در آورید.
1- رفتار درست بچه‌ها را تقویت کنید نه بدرفتاری شان را:
درخواست‌های مودبانه بچه‌ها را تقویت کنید، نه نالیدن‌ها و فریاد زدن‌هایشان را یا سربه‌سر گذاشتن‌ها و کج‌خلقی‌ها و قهر کردن‌هایشان را. سعی کنید بحث و گفت‌وگوهای آرامی‌که در بین‌تان وجود دارد را چند برابر کنید، نه مجادله کردن و پافشاری و جنگیدن‌هایی که گاه و بی‌گاه بین‌تان به وجود می‌آید.
2- بیاموزید که قبل از صحبت فکر کنند:
همیشه در حین حرف زدن با فرزندانتان از آنها بپرسید منظور تو دقیقا چیست؟ چقدر راجع به این حرف فکر کرده‌ای؟ از او بخواهید که همیشه حرف‌هایش را بسنجد بعد بزند؛ اگر به این روش عمل کرد‌ برای ثابت‌قدم بودنش به او پاداش دهید.
3- از فرزندان‌تان توقع رفتار خوب داشته باشید:
بچه‌ها باید بدانند که شما چه توقعی از آنها دارید و آنها چه توقعی می‌توانند از شما داشته باشند. وقتی بچه‌ها بتوانند پیش‌بینی کنند که عکس‌العمل شما در برابر رفتارشان چگونه خواهد بود، می‌توانند رفتارهای انتخابی خود را بهتر کنند. مطمئن باشید که می‌توانید به آنها اعتماد کنید.
4- بچه‌ها به حرف‌های شما اعتماد دارند:
بچه‌هایتان را به شیوه‌ای تربیت کنید که در هر موقعیتی به مقتضای آن موقعیت رفتار کنند. به آنها بیاموزید که تلاش کردن اساسی‌ترین چیز است. آنها را در موقعیت‌های خوب تشویق کنید. وقتی شما فرزندتان را تشویق می‌کنید، آنها ایمان و اعتماد شما را به خودشان می‌بینند و در نتیجه به خودشان و توانایی‌هایشان ایمان می‌آورند.
5- وقتی الگوی بدرفتاری را تشخیص دادید، شیوه رفتاری‌تان را تغییر بدهید:
به فرزندتان قوانین رفتاری حاکم بر خانواده‌تان را بگویید؛ دقت کنید که این قوانین باید مشخص‌، ثابت و عقلانی باشد. از جدول‌های رفتاری و تعهدات استفاده کنید، موفقیت‌ها و رفتارهای خوبشان را پررنگ کنید‌؛ از آنها حمایت کنید و تشویق‌هایتان را هم در این جدول بگنجانید.
6- تنبیه معقول در نظر بگیرید:
در برابر بچه‌هایتان از تنبیه‌هایی استفاده کنید که به آنها بیاموزد که در برابر اعمال و رفتارشان مسئولند. بچه‌ها با تنبیه‌های معقول به خوب زندگی کردن ادامه می‌دهند. این تنبیه‌ها می‌توانند شامل محدود کردن و کوتاه‌کردن زمان‌های بیرون بودنشان باشد. فراموش نکنید وقتی از دستشان عصبانی هستید به هیچ عنوان تنبیه نکنید!

7- از کودکی به آنها درس زندگی بدهید:
وقتی فرزندتان هنوز کوچک است، مسئولیت‌پذیری و تصمیم‌گیری را به آنها یاد بدهید: این دروس آنها را برای دنیای واقعی آماده خواهد کرد. به‌خاطر داشته باشید که بچه‌ها به محدودیت‌ها، ساختار و قوانینی پایدار و یکنواخت احتیاج دارند.
8- به آنها عشق بورزید:
علی‌رغم رفتارهای خوب یا بد فرزندانتان به آنها عشق بورزید و روی نکات مثبت اخلاقی و رفتاری شان تمرکز و توجه کنید.
9- بگویید که کار خوب بدون پاداش نخواهد ماند:
برای اینکه نسبت به انجام کارهای درست احساس خوبی داشته باشند، به آنها بیاموزید که خودشان درپی به دست آوردن پاداش کار درست خود باشند.



10- محیط و فضای خانوادگی سالم و دلپذیری را ایجاد کنید:
استعدادها و توانایی‌های شان را تایید کنید و ضعف‌های‌شان را بپذیرید و در رفع این ضعف‌ها به آنها کمک کنید. قبول کنید که هیچ‌کس بدون عیب نیست و به آنها فرصت جبران بدهید.

وظایف متقابل والدین و فرزندان

زوج‌های جوان قبل از آن که به فرزند آوری بیندیشند، باید از احراز قابلیت‌ها و شایستگی‌های مقام و منزلت ارجمند پدری و مادری اطمینان حاصل کنند؛ چرا که فرزند آوری و فرزند پروری مستلزم مسؤولیت‌ها و رسالت‌های مهم و حیاتی است.
والدین موفق به خوبی می‌دانند که فرزند یا فرزندان خانواده، نقش تعیین کننده‌ای در فرآیند زندگی دنیوی و سرنوشت حیات جاودانه ایشان دارند. به دیگر سخن فرزندان و والدین تأثیر متقابل و نقش کاملاً محسوس و غیرقابل انکاری در تحقق سلامت نفس، بهداشت روان، آسایش خاطر، سعادت و عزت اجتماعی، عاقبت به خیری و رستگای یکدیگر دارند. بدیهی است که والدین در نزد خداوند منان، عهده‌دار مسؤولیت تعلیم و تربیت نادرست و هر نوع کژروی و لغزش فرزندان خویش هستند. در یک کلام، عاقبت به خیری پدران و مادران، بیش از هر چیز متأثر از همدلی و تفاهم بین زوجین و زحماتی است که آن‌ها برای تربیت فرزندان صالح متحمل شده‌اند و بالطبع خسران دنیوی والدین نیز ناشی از عدم تربیت مطلوب فرزندان خواهد بود. خداوند متعال می‌فرمایند: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسان‌ها و سنگ‌هاست نگه دارید.»
چه خسرانی بالاتر از اینکه انسان به دلیل عدم تربیت صحیح اعضای خانواده و رفتار ناشایست آنان، دچار عذاب الهی گردد. بر همین اساس تربیت فرزندان سخت‌ترین کار، والاترین مسؤولیت و خطیرترین وظیفه والدین است. تربیت، باغبانی وجود ناشکفته انسان است. تربیت، از قوه به فعل رساندن همه استعدادها، توانایی‌ها و قابلیت‌های آدمی است. تربیت، هدایت انسان به سوی رستگاری و فلاح و قرب الهی است. به راستی که تربیت فرزند، دشوارترین کاری است که پدران و مادران متولی آن می‌گردند. بنابراین والدین آگاه و متعهد، همه زیبایی‌ها، نیکی‌ها، شایستگی‌ها، پاکی‌ها، دانایی‌ها و همه بهترین‌های عالم را برای پاره‌تن خود طالب هستند و بر همین اساس همواره خواهان آنند که مسؤولیت‌ها، وظیفه‌ها و رسالت‌های مربیگری فرزند خویش را به شایسته‌ترین صورت ممکن انجام دهند. همسران لایق و شایسته به نیکی می‌دانند که فرزندانشان وظایف و حقوق ویژه‌ای بر عهده والدین دارند که نمونه آن داشتن والدین شایسته و صالح است. فرزندان نیز حق دارند پدر و مادری مؤمن، متعهد، شایسته، صالح، نیک اندیش، درستکار، صبور ومهربان داشته باشند
در هفت سال دوم زندگی تغییرات قابل ملاحظه‌ای در جسم و روح کودک پدید می‌آید.
جسمش نسبتاً قوی شده، ذهنش رشد یافته و درک و فهمش افزایش می‌یابد. خوبی‌ها و بدی‌ها را تا حدودی می‌فهمد، اما چون عقلش کاملاً شکفته نشده، صلاح و فساد خود را به درستی تشخیص نمی‌دهد. در این مرحله اولیا و مربیان او را آموزش می‌دهند و وظایفش را تعیین می‌کنند و نوجوان معمولاً از فرمان آنان اطاعت می‌کند. این دوره، دوره تأدیب اوست. دیگر نباید او را در این دوره کاملاً آزاد گذاشت، بلکه اوقات وی باید تحت مراقبت و برنامه‌های منظم قرار گیرد تا به نظم و انضباط و ... عادت کند.
هفت سال سوم عمر که از پانزده سالگی آغاز می‌گردد، همان دوران بلوغ و نوجوانی است. دراین دوره نوجوان به سبب بحران بلوغ، خواهش‌ها و تمایلات متفاوت و متضادی دارد. از طرفی خودخواهی‌های کودکانه با نوع دوستی در هم می‌آمیزد. با این که جوان می خواهد با دوستان خود باشد، در عین حال علاقه‌مند به تنهایی است. کودک پرجنب و جوش دیروز به جوان حساس و زود رنج امروز بدل گردیده و تغییرات سریع جسمی تأثیرات فراوانی در حالات روحی او به جای می‌گذارد. با ظاهر شدن نیروی جنسی در او احساس خاصی نسبت به جنس مخالف پدید می‌آید. بسیار حساس و زود رنج است ودر مقابل رفتار دیگران به سرعت عکس‌العمل نشان می‌دهد، به شدت از همسالان خود الگو می‌پذیرد و از رفتار آنان پیروی می‌کند، خواهان ابراز شخصیت و استقلال طلبی است، غالباً می‌خواهد در جمع مطرح باشد و نقش و مسؤولیتی بر عهده بگیرد و ...
اطرافیان، خصوصاً والدین فهیم و مهربان، باید این موقعیت بحرانی و بسیار حساس نوجوان را درک کنند و دریابند که باید با وی با محبت و ملاطفت و ظرافتی خاص برخورد نمایند و شخصیت او را مورد تکریم و تشویق قرار دهند و به رأی و نظر او در کارهای منزل ارزش و احترام بگذارند.
فرزندان نیز در مقابل والدین خود وظایف و مسؤولیت‌های مختلفی دارند که مهمترین آن‌ها به طور اجمال عبارتند از:
1- احسان و نیکی به والدین: موضوع «احسان و نیکی به والدین» از عظمت خاصی برخوردار است. خداوند منان، خالق همه هستی، جان‌آفرین والدین و فرزندان، در قرآن کریم، کلام حیات‌بخش و تضمین‌گر سعادت و فلاح همه انسان‌های آزاده و وارسته، احسان و نیکی به والدین و رفتار محبت‌آمیز فرزندان با آن‌ها را در چهار مورد در کنار «توحید» و «عبادت» خود ذکر کرده است و می‌فرمایند: ... لا تعبدون الا ا... و بالوالدین احساناً؛ جز خداوند یگانه را پرستش نکنید، و به پدر و مادر نیکی کنید ...
و اعبدا... و لا تشرکوا به شیئاً و بالوالدین احساناً؛ و خدا را بپرستید، و هیچ چیز را همتای او قرار ندهید و به پدر و مادر نیکی کنید...
و قضی ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احساناً؛ و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید...
الا تشرکوا به شیئاً و بالوالدین احساناً؛ چیزی را شریک خدا قرار ندهید؛ و به پدر و مادر نیکی کنید ...
از آیات شریفه فوق استفاده می شود که تعظیم و احترام والدین لازم و واجب است، گرچه کافر باشند؛ زیرا کلمه «بالوالدین» مطلق است و مقید به «مؤمن بودن» نشده ست. پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند: «خرسندی خداوند در گرو خرسندی پدر و مادر است و خشم خدا در گرو خشم آنان است.» و امام علی (ع) می‌فرمایند: «به پدرانتان نیکی کنید تا فرزندانتان به شما نیکی کنند.» و امام صادق (ع) می‌فرمایند: «سه چیز است که همیشه باید آن‌ها را انجام داد: یکی از آن‌ها نیکی به پدر و مادر است؛ چه نیکوکار باشند چه بدکار.» بنابراین «احسان و نیکی» به پدر و مادر یعنی همواره خالصانه، ایثارگرانه، صادقانه، صبورانه و متواضعانه و با چهره گشاده و سخاوتمندانه با ایشان رفتار شود و حوائج و نیازهای آن‌ها مورد توجه قرار گیرد.
2- نهایت احترام به والدین: خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرمایند: «پروردگارت فرمان داده، جز او را نپرستید، و به پدر و مادر نیکی کنید. هر گاه یکی از آن دو، یا هر دو آن‌ها، نزد تو به سن پیری رسند، کمترین اهانتی به آن‌ها روا مدار و بر آن‌ها فریاد بزن؛ و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آن‌ها بگو. و بال‌های تواضع خویش را از محبت مدار؛ و در برابر آنان فرود آر و بگو: پروردگارا! همان گونه که آن‌ها مرا در کوچکی تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده.»
در این دو آیه خداوند رحمان و رحیم، لزوم نهایت احترام و تکریم والدین را در قالب چهار «امر» و دو «نهی» یادآور شده است که عبارتند از: 1- لزوم احسان و نیکی به والدین 2- نگفتن کمترین سخن اهانت‌آمیز به آن‌ها در طول حیاتش، خصوصاً در سن پیری آن‌ها 3- بر سر آن‌ها فریاد نزدن 4- با آن‌ها کریمانه و بزرگوارانه و با محبت سخن گفتن 5- نهایت فروتنی در برابر آن‌ها 6- طلب رحمت الهی برای آن‌ها
در همین رابطه امام رضا (ع) می‌فرمایند: «بر شما باد به اطاعت از پدر و نیکی کردن به او و فروتنی و خضوع و بزرگداشت و احترام برای پدر.»
3- تشکر و سپاسگزاری از والدین: یکی از وظایف انسان، شکر منعم (نعمت دهنده) است و منعم حقیقی خداوند متعال است که باید او را عبادت کرد. سر این که خداوند سبحان، احسان به والدین را بعد از عبادت خود ذکر کرده، آن است که فهماند پدر و مادر نیز به انسان احسان کرده‌اند و شکر آن نیز لازم است. امام رضا (ع) می‌فرمایند: «خدای عزوجل فرمان به سپاسگزاری از خود و پدر و مادر را داده است. پس هر کس از پدر و مادرش تشکر و سپاسگزاری نکند، شکر خدا را به جا نیاورده است.» بنابراین هیچ کس بعد از خداوند متعال که همه نعمت‌ها از اوست، به انسان مانند والدین خدمت نکرده است. از این رو شکر و نیز احسان به آن‌ها لازم است.
4- عظمت حق مادر و نیکی و احسان مضاعف به ایشان: خداوند حکیم در قرآن کریم می‌فرماید: «ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند، مادرش او را با ناراحتی حمل می‌کند و با ناراحتی بر زمین می‌گذارد ...»
این آیه دلالت دارد به این که حق مادر بزرگ‌تر از حق پدر بر انسان است؛ زیرا در آغاز مسأله احسان به پدر و مادر را بیان نمود. سپس مادر را جداگانه ذکر کرد که فرزند را با مشقت و رنج حمل و وضع می‌کند و این دلالت بر عظمت حق مادر می‌کند.
پیامبر اکرم (ص) در خصوص مقام و منزلت «مادر» می‌فرمایند: «بهشت زیر گام‌های مادران است.»
بر این اساس می‌توان گفت: «مادر فرشته‌ای است آسمانی که در عالم بشری با جسم عاریتی زندگی سر می‌کند و دارای تجلی و مهر و عطوفت، ... و صفای ملکوتی است.»
منبع: کتاب راهنمای خانواده


هشت موضوع شگفت انگیز از زنذگی آلبرت انیشتن.

 

1-اوبا سر بزرگ متولد شد
وقتی انیشتن به دنیا آمد او خیلی چاق بود و سرش خیلی بزرگ تا آنجایی که مادر وی تصور می کرد، فرزندش ناقص است،اما او بعد از چند ماه سر و بدن او به اندازه های طبیعی بازگشت.

2-
حافظه اش به خوبی آنچه تصور می شود، نبود
مطمئنا انیشتن می توانسته کتابهای مملو از فرمول و قوانین را حفظ کند،اما برای به یاد آوری چیز های معمولی واقعا حافظه ضعیفی داشته است. او یکی از بدترین اشخاص در به یاد آوردن سالروز تولد عزیزان بود و عذر و بهانه اش برای این فراموشکاری، مختص دانستن آن [تولد ]برای بچه های کوچک بود.

3-او ازداستانهای علمی-تخیلی متنفر بود
انیشتن از داستانهای تخیلی بیزار بود. زیرا که احساس می کرد ،آنها باعث تغییر درک عامه مردم ازعلم می شوند و در عوض به آنها توهم باطلی از چیز هایی که حقیقتا نمی توانند اتفاق بیفتند میدهد.
به بیان او "من هرگزدر مورد آینده فکر نمی کنم،زیراکه آن به زودی می آید. به این دلیل او احساس می کرد کسانی که بطور مثال بشقاب پرنده ها را می بین`ند باید تجربه هایشان را برای خود نگه دارند.

4-او در آزمون ورودی دانشگاه اش رد شد
درسال 1895 در سن 17 سالگی،انیشتن که قطعا یکی از بزرگترین نوابغی است،که تا کنون متولد شده،در آزمون ورودی دانشگاه فدرال پلی تکنیک سوییس رد شد.
در واقع او بخش علوم وریاضیات را پشت سر گذاشت ولی در بخش های باقیمانده، مثل تاریخ و جغرافی رد شد.وقتی که بعدها از او در این رابطه سوال شد؛او گفت:آنها بی نهایت کسل کننده بودند، و او تمایلی برای پاسخ دادن به این سوالات را در خود آحساس نمی کرد.


5 -انیشتن
علاقه ای به پوشیدن جوراب نداشت
انیشتن در سنین جوانی یافته بود که شصت پا باعث ایجاد سوراخ در جوراب می شود.سپس تصمیم گرفت که دیگر جوراب به پا نکند و این عادت تا زمان مرگش ادامه داشت.
علاوه بر این او هرگز برای خوشایند و عدم خوشایند دیگران لباس نمی پوشید، او عقیده داشت یا مردم اورا می شناسند و یا نمی شناسند.پس این مورد قبول واقع شدن[آن هم از روی پوشش] چه اهمیتی میتواند داشته باشد؟


6-او فقط یکبار رانندگی کرد
انیشتن برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه، از راننده مورد اطمینان اش کمک می گرفت. راننده وی نه تنها ماشین اورا هدایت می کرد، بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان،شنوندگان حضور داشت.
انیشتن، سخنرانی مخصوص به خود را انجام می داد و بیشتر اوقات راننده اش، بطور دقیقی آنها را حفظ می کرد.
یک روز انیشتن در حالی که در راه دانشگاه بود، باصدای بلند در ماشین پرسید:چه کسی احساس خستگی می کند؟
راننده اش پیشنهاد داد که آنها جایشان را عوض کنند و او جای انیشتن سخنرانی کند،سپس انیشتن بعنوان راننده او را به خانه بازگرداند.
عدم شباهت آنها مسئله خاصی نبود.انیشتن تنها در یک دانشگاه استاد بود، و در دانشگاهی که وقتی برای سخنرانی داشت، کسی او را نمی شناخت و طبعا نمی توانست او را از راننده اصلی تمییز دهد.
او قبول کرد، اماکمی تردید در مورد اینکه اگر پس از سخنرانی سوالات سختی از راننده اش پرسیده شود، او چه پاسخی خواهد داد، در درونش داشت.
به هر حال سخنرانی به نحوی عالی انجام شد، ولی تصور انیشتن درست از آب در آمد.دانشجویان در پایان سخنرانی انیتشن جعلی شروع به مطرح کردن سوالات خود کردند.
در این حین راننده باهوش گفت "سوالات بقدری ساده هستند که حتی راننده من نیز می تواند به آنها پاسخ گوید"سپس انیشتن از میان حضار برخواست وبه راحتی به سوالات پاسخ داد،به حدی که باعث شگفتی حضار شد.

7-الهام گر او یک قطب نما بود
انیشتن در سنین نوجوانی یک قطب نمابه عنوان هدیه تولد از پدرش دریافت کرده بود.
وقتی که او طرز کار قطب نما را مشاهده می نمود، سعی می کرد طرز کار آن را درک کند. او بعد از انجام این کار بسیار شگفت زده شد.بنابر این تصمیم گرفت علت نیروهای مختلف در طبیعت را درک کند.


8-راز نهفته در نبوغ او
بعد از مرگ انیشتن در 1955 مغز او توسط توماس تولتز هاروی برای تحقیقات برداشته شد.
اما اینکار بصورت غیر قانونی انجام شد. بعدها پسر انیشتن به او اجازه تحقیقات در مورد هوش فوق العاده پدرش را داد.
هاروی تکه هایی از مغز انیشتن را برای دانشمندان مختلف در سراسر جهان فرستاد. از این مطالعات دریافت می شود که مغز انیشتن در مقایسه با میانگین متوسط انسانها،مقدار بسیار زیادی سلولهای گلیال که مسئول ساخت اطلاعات هستند داشته است.همچنین مغز انیشتن مقدار کمی چین خوردگی حقیقی موسوم به شیار سیلویوس داشته، که این مسئله امکان ارتباط آسان تر سلولهای عصبی را بایکدیگر فراهم می سازد.
علاوه بر اینها مغز او دارای تراکم و چگالی زیادی بوده است و همینطور قطعه آهیانه پایینی دارای توانایی همکاری بیشتر با بخش تجزیه و تحلیل ریاضیات است.